مرد کوچک مامرد کوچک ما، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

کاکل زری

شیره ی جان....

به نام خدای صابرین سلام هستی من  پسرم امروز روز اخر دلم میخواهد بمیرم وفتی به چشمای تو نگاه میکنم تمام غم دنیا رو سرم میاد چطور جواب درخواست تورو بدم زمانی که طلب میکنی از من چیزی رو که دوسال تمام باهاش جون گرفتی . خدایا صبر و توانایی بده سخته برای یک مادر گرفتن چیزی از پاره ی تنش از همه ی وجودش خدایا کمکم کن.... عزیز مادر این بدون من تمام و کمال با سختی های زیادش با کمال میل حقت رو ادا کردم درست تا روز تولدت ساعت 7 شب...... عزیزکم امیدوارم کنار بیای .... پست بعد خاطره این روز های سخت...
4 مرداد 1395

تولد....

به نام خدای افرینش.. سلام دلبند همیشگی من  مادر شدن عبور سخت ترین امتحان خداوند است تو این مسیر گاهی ناشکری کردم و هر از گاهی شکر. پسرم تو آمدی با لبخند شیرینت  با نگاه گرمت  گرم و شیرین کردی زندگی مارا. دو سال از با هم بودنمان می گذرد و من تمام دو سال زندگی کردم و لذت بردم چه روز ها که به خاطر تو  به خاطر خنده ی تو از غمم گذشتم و فراموشش کردم . بی شک خدا تو را جای همه ی غم ها و نداشته ها به من داد. با هم خندیدیم گریه کردیم و حتی مریض شدیم تلخ و شیرین گذشت و حالا تو پسر 2/900 کیلویی من بودی که بزرگ شدی  شیرین شدی مرد شدی و من واقعا به تو افتخار میکنم . هر روز دلربا تر از دیروز دلبندم . محمد حس...
4 مرداد 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کاکل زری می باشد